1. «پل ریکور .(Paul Ricoeur) این توضیح لازم است که ارجاعات دکتر آشتیانی در پیشدرآمد، همچون بیشتر آثار ایشان، بیان غیرمستقیم مفاهیم مندرج در آثار متفکران است نه نقل دقیق عبارات به شیوهی ارجاع آکادمیک امروزی. به تعبیر فلسفی، مفاهیمی است که نویسنده، بنا به فهم خویش، از آنِ خود کرده و با کاربست در متن خود ارتقا داده است؛ امری که در فلسفهی آلمانی (aufhaben نساجی) نامیده میشود.»
«ایدهای» که بر آن شدم پیشنهاد پیمان شفیعیزاده را برای کیوریت کردن اثری از او «نساجی» بنامم، از غلط خواندن این پینوشت در صفحهی ۱۷ کتاب «پرسیدن و جنگیدن؛ گفتوگو با دکتر منوچهر آشتیانی»، به ذهنم رسید. تعبیرِ «فهم و ارتقای آن در کاربست متنِ خود» در نظرم توصیفِ موجز و دقیق، و به غایت مختصری میآمد از آنچه در همهی سالهای نوشتنِ تاویلهایم در باب آثار هنر کرده بودم. فقط نمیدانستم که در فلسفهی آلمانی به آن aufhaben میگویند که معنای آن در فارسی میشود نساجی که البته چنین نیست. ماجرای این نمایش از غلط خواندن و البته از غلط نوشته شدن کلمات همین جمله آغاز شد چون aufheben است و نه aufhaben، که البته اشتباه مهمی است اما نه به اندازهی گافِ من در فراموشی نام نویسندهی کتاب که در گیومههای پایان جمله آمده بود که آن هم «نساجی» است؛ رضا نساجی.
ولی خواستم که نساجی معادل aufheben باشد.
۲. «کاوه طومار ضحاک را پاره میکند.»
برگی از شاهنامه شاه تهماسبی، منسوب به محمد قدیمیگیلانی، حدود ۱۵۲۵ – ۱۵۳۰ میلادی، موزه هنر های معاصر تهران، تخت بودنِ تختِ ضحاک در این تصویر، پیمان شفیعیزاده را وسوسه کرده است تا صحتِ استواری و ثُبات و قرار آن را بیآزماید. ضحاک بودن آنکه بر تخت نشسته است، مرا وسوسه کرد یادآوریتان کنم «با خودتان مغز بیاورید» و شما هم، شاید وسوسهتان شود طوماری پاره کنید.
3. یک صندلی و دویست و پنجاه صندلی
برگرفته از «یک صندلی و سه صندلی» اثر جوزف کوسوت
«جای-گاه»، برساختی از بحرانی شدن مینیاتور در مقیاسِ بینایی است. پیمان با اثرش، رابطهی قدرت و «سطح» را به تنشهایی ناشی از تورم «حجم» بر میکشاند، همان تورمی که در مینیاتور، به میانجیِ امحای حجم، در اعوجاجِ بازنماییِ قدرت، شائبهی ابدیت استبداد را القا میکند آنگونه که تا تخت اگر همیشه تخت باشد، نشستن بر آن بیهیچ مخاطرهای هموار میشود. لیکن شاهان شاهنامه، گرفته از جمشید و ضحاک و فریدون و کیخسرو و نوذر و افراسیاب تا کیکاووس و بهمن و داراب و گشتاسب، در ابیات شعرها میآیند و میروند اما چگونه معلوم نمیشود که بر این تختهای تخت چرا سُرخوردهاند؟
شاید از اینرو که موضوع نه یک تخت که یک تخت و سه تخت دیگر است. یکی آنکه ضحاک تاریخی بر آن مینشسته است. یکی آنکه فردوسی شاعر آن را به شعر سروده است و یکی هم آنکه محمد قدیمی گیلانی به تصویر بر کشیده است. اما «یک تخت»، گویی همان است که کاوه آن را واژگون کرده است، همانکه پیمان شفیعیزاده نشان میدهد، بینیاز از واژگونی، چندان محمل قرار و مَدار به نظر نمیرسد. هر چند که از هر گوشهای که به آن نظر کنید، یکی نشسته بر تخت پدیدار میشود: ناصرالدین شاه، که پای همان پلکان نشسته است، چرچیل پشت به صندلی نشسته و نقاشی میکشد، صندلی الکتریکی منتظر اعدامی خود مانده و ولادیمیر لنین بر صندلی چرخدارش، خیره به ناکجا مینگرد. یکی صندلی زیگموند فروید است و دیگری میز و صندلیهای ناهارخوری تبعید خانهی دکتر محمد مصدق در قلعهی احمدآباد، چهگوارا شبیه کاوه به نظر میرسد آنجا که پشت به صندلی یک تراکتور، آرمانشهر خود را شخم میزند و دوبووار که بر سر مزار سارتر روی صندلی نشسته و اشکهایش را رها میکند. پیکاسو، رامبرانت، دالی، مگریت، فروید، بیکن، ویلسون، موریس، براک، الوار، وارهول، سالیمان، وستون، بویز و فتوحی هم هستند با صندلیهایشان و قذافی و بنعلی و استالین و هیتلر و چائوشسکو نشسته بر آنها.
در نساجی این اثر بر آن شدم تا سرشت «حجم» را در مکعب، چون سادهترین نمود آن و «تخت» را به صندلی تافته باشم تا بر فرشِ مربعِ کندوان، هر شش دانه را به ترتیب چلیپا تا کنید، تا خودش یک صندلی شود از جنس کاغذ و آگاهی.
جای – گاهی که پیمان ساخته از جنس چوب است. همین مرا سخت به این شعر نظیری نیشابوری وسوسه میکند:
«...چوب هر نخل که منبر نشود دار کنم.»
۴. با سهراب مهدوی همیشه به دنبال معادلی برای Curating میگشتیم. دلیل این جستوجو فقط وسواسمان برای فارسی نوشتن نبود، شیوهی فهمِ فارسیاش را نمی«فهمیدیم». میشد بگوییم همان اهتمام، که عربی بود، یا «به کوششِ» است! که نیست چون گاه جوششی در کار است، «سرپرستی» به گوشمان نخورده بود و وقتی خورد فرو نرفت. آکنده از نمایش قدرت بود، هر چند که تبار واژه بر چیز دیگری دلالت کند. چندان هم نظر به تبار اصیل یونانی آن نمیکردیم، قرار بر فارسی فهمیدن آن بود. سهراب پیشنهادش «دباغی» بود، بهتر از مابقیِ آنچه که خواندهاید اما مشکلش، به زعم من، بوی بد این واژه است. دباغی؛ به عمل آوردن است، شاید معنایی چنین به تقریب پیدا نشود، اما بدین اعتبار آنچه در فرآیند دباغی بر اثر هنری میرود، مجالی برای بازیابی ماهیت اصیل آن باقی نمیگذارد؛ پوست دیگر دوباره به لاشه بدل نمیشود.
مداخله در کار هنرمند حد بحرانی انتخاب این واژه و بیشتر از واژه، در ذات این کنشگری است. نه آنچنان که سرپرستی و دباغی شود و نه آنقدر بیمقدار که در حد گردآوری و کوشش و اهتمام فروکاسته گردد. نساجی را به این اعتبار به آنچه کردهایم و پیشرویتان است اطلاق میکنم: ریسیدن الیافی از تصویر و معنا به میزانی از ضخامت و قدرت تا آنجا که بتوان چیزی از آن بافت.
اگر هم نشد، لااقل بشود که دوباره رشته را پنبه کرد.
پیمان شفیعیزاده متولد ۱۳۶۱ در تهران و دانشآموختهی نقاشی از دانشکدهی هنر و معماری تهران است. او برندهی جایزهی دوسالانهی ملی مجسمهسازی تهران در سال ۱۳۹۶و از منتخبین جایزهی MOP CAP در سال ۱۳۹۵ بوده است. هم چنین او در لیست ۱۰ نفر برتر فستیوال ویدیوی Façade در پلوودیو )بلغارستان) قرار گرفته است. آثار او در دوسالانه ی پکن، دوسالانهی گوانجو، هم چنین در فضاهای نمایشی از جمله گالری Triumph (روسیه)، Hinterland (اتریش) و خانهی هنر Red Bull، گالری SOMArts (آمریکا) و ... به نمایش در آمدهاند.
همایون عسکری سیریزی متولد ۱۳۶۰ در کرمان و دانشآموختهی معماری از دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. آثار او شامل چیدمان، پرفورمنس و پروژههای ویدیویی؛ نگاهی دقیق و نقادانه به فضای اجتماعی و سیاسی حال ایران دارد. از پروژههای وی میتوان به تست دموکراسی (۱۳۸۴)، جنگ احتمالی (۱۳۸۵)، دوربرگردان به اوتوپیا (۱۳۸۶) و بازگشت به آینده (۱۳۸۷) اشاره کرد. او با مجلات فرهنگی – هنری متعددی در ایران به همکاری مشغول است.
مکان و تاریخ:
بنیاد پژمان: کندوان
۲۵ آبان – ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۴ – ۸ بعدازظهر
گشایش: جمعه، ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۴ – ۸ بعدازظهر
نمایشگاه در 14 تا 21 دی در هفته هنر تیر حضور خواهد داشت.
عکس: محمد رضایی
«ایدهای» که بر آن شدم پیشنهاد پیمان شفیعیزاده را برای کیوریت کردن اثری از او «نساجی» بنامم، از غلط خواندن این پینوشت در صفحهی ۱۷ کتاب «پرسیدن و جنگیدن؛ گفتوگو با دکتر منوچهر آشتیانی»، به ذهنم رسید. تعبیرِ «فهم و ارتقای آن در کاربست متنِ خود» در نظرم توصیفِ موجز و دقیق، و به غایت مختصری میآمد از آنچه در همهی سالهای نوشتنِ تاویلهایم در باب آثار هنر کرده بودم. فقط نمیدانستم که در فلسفهی آلمانی به آن aufhaben میگویند که معنای آن در فارسی میشود نساجی که البته چنین نیست. ماجرای این نمایش از غلط خواندن و البته از غلط نوشته شدن کلمات همین جمله آغاز شد چون aufheben است و نه aufhaben، که البته اشتباه مهمی است اما نه به اندازهی گافِ من در فراموشی نام نویسندهی کتاب که در گیومههای پایان جمله آمده بود که آن هم «نساجی» است؛ رضا نساجی.
ولی خواستم که نساجی معادل aufheben باشد.
۲. «کاوه طومار ضحاک را پاره میکند.»
برگی از شاهنامه شاه تهماسبی، منسوب به محمد قدیمیگیلانی، حدود ۱۵۲۵ – ۱۵۳۰ میلادی، موزه هنر های معاصر تهران، تخت بودنِ تختِ ضحاک در این تصویر، پیمان شفیعیزاده را وسوسه کرده است تا صحتِ استواری و ثُبات و قرار آن را بیآزماید. ضحاک بودن آنکه بر تخت نشسته است، مرا وسوسه کرد یادآوریتان کنم «با خودتان مغز بیاورید» و شما هم، شاید وسوسهتان شود طوماری پاره کنید.
3. یک صندلی و دویست و پنجاه صندلی
برگرفته از «یک صندلی و سه صندلی» اثر جوزف کوسوت
«جای-گاه»، برساختی از بحرانی شدن مینیاتور در مقیاسِ بینایی است. پیمان با اثرش، رابطهی قدرت و «سطح» را به تنشهایی ناشی از تورم «حجم» بر میکشاند، همان تورمی که در مینیاتور، به میانجیِ امحای حجم، در اعوجاجِ بازنماییِ قدرت، شائبهی ابدیت استبداد را القا میکند آنگونه که تا تخت اگر همیشه تخت باشد، نشستن بر آن بیهیچ مخاطرهای هموار میشود. لیکن شاهان شاهنامه، گرفته از جمشید و ضحاک و فریدون و کیخسرو و نوذر و افراسیاب تا کیکاووس و بهمن و داراب و گشتاسب، در ابیات شعرها میآیند و میروند اما چگونه معلوم نمیشود که بر این تختهای تخت چرا سُرخوردهاند؟
شاید از اینرو که موضوع نه یک تخت که یک تخت و سه تخت دیگر است. یکی آنکه ضحاک تاریخی بر آن مینشسته است. یکی آنکه فردوسی شاعر آن را به شعر سروده است و یکی هم آنکه محمد قدیمی گیلانی به تصویر بر کشیده است. اما «یک تخت»، گویی همان است که کاوه آن را واژگون کرده است، همانکه پیمان شفیعیزاده نشان میدهد، بینیاز از واژگونی، چندان محمل قرار و مَدار به نظر نمیرسد. هر چند که از هر گوشهای که به آن نظر کنید، یکی نشسته بر تخت پدیدار میشود: ناصرالدین شاه، که پای همان پلکان نشسته است، چرچیل پشت به صندلی نشسته و نقاشی میکشد، صندلی الکتریکی منتظر اعدامی خود مانده و ولادیمیر لنین بر صندلی چرخدارش، خیره به ناکجا مینگرد. یکی صندلی زیگموند فروید است و دیگری میز و صندلیهای ناهارخوری تبعید خانهی دکتر محمد مصدق در قلعهی احمدآباد، چهگوارا شبیه کاوه به نظر میرسد آنجا که پشت به صندلی یک تراکتور، آرمانشهر خود را شخم میزند و دوبووار که بر سر مزار سارتر روی صندلی نشسته و اشکهایش را رها میکند. پیکاسو، رامبرانت، دالی، مگریت، فروید، بیکن، ویلسون، موریس، براک، الوار، وارهول، سالیمان، وستون، بویز و فتوحی هم هستند با صندلیهایشان و قذافی و بنعلی و استالین و هیتلر و چائوشسکو نشسته بر آنها.
در نساجی این اثر بر آن شدم تا سرشت «حجم» را در مکعب، چون سادهترین نمود آن و «تخت» را به صندلی تافته باشم تا بر فرشِ مربعِ کندوان، هر شش دانه را به ترتیب چلیپا تا کنید، تا خودش یک صندلی شود از جنس کاغذ و آگاهی.
جای – گاهی که پیمان ساخته از جنس چوب است. همین مرا سخت به این شعر نظیری نیشابوری وسوسه میکند:
«...چوب هر نخل که منبر نشود دار کنم.»
۴. با سهراب مهدوی همیشه به دنبال معادلی برای Curating میگشتیم. دلیل این جستوجو فقط وسواسمان برای فارسی نوشتن نبود، شیوهی فهمِ فارسیاش را نمی«فهمیدیم». میشد بگوییم همان اهتمام، که عربی بود، یا «به کوششِ» است! که نیست چون گاه جوششی در کار است، «سرپرستی» به گوشمان نخورده بود و وقتی خورد فرو نرفت. آکنده از نمایش قدرت بود، هر چند که تبار واژه بر چیز دیگری دلالت کند. چندان هم نظر به تبار اصیل یونانی آن نمیکردیم، قرار بر فارسی فهمیدن آن بود. سهراب پیشنهادش «دباغی» بود، بهتر از مابقیِ آنچه که خواندهاید اما مشکلش، به زعم من، بوی بد این واژه است. دباغی؛ به عمل آوردن است، شاید معنایی چنین به تقریب پیدا نشود، اما بدین اعتبار آنچه در فرآیند دباغی بر اثر هنری میرود، مجالی برای بازیابی ماهیت اصیل آن باقی نمیگذارد؛ پوست دیگر دوباره به لاشه بدل نمیشود.
مداخله در کار هنرمند حد بحرانی انتخاب این واژه و بیشتر از واژه، در ذات این کنشگری است. نه آنچنان که سرپرستی و دباغی شود و نه آنقدر بیمقدار که در حد گردآوری و کوشش و اهتمام فروکاسته گردد. نساجی را به این اعتبار به آنچه کردهایم و پیشرویتان است اطلاق میکنم: ریسیدن الیافی از تصویر و معنا به میزانی از ضخامت و قدرت تا آنجا که بتوان چیزی از آن بافت.
اگر هم نشد، لااقل بشود که دوباره رشته را پنبه کرد.
پیمان شفیعیزاده متولد ۱۳۶۱ در تهران و دانشآموختهی نقاشی از دانشکدهی هنر و معماری تهران است. او برندهی جایزهی دوسالانهی ملی مجسمهسازی تهران در سال ۱۳۹۶و از منتخبین جایزهی MOP CAP در سال ۱۳۹۵ بوده است. هم چنین او در لیست ۱۰ نفر برتر فستیوال ویدیوی Façade در پلوودیو )بلغارستان) قرار گرفته است. آثار او در دوسالانه ی پکن، دوسالانهی گوانجو، هم چنین در فضاهای نمایشی از جمله گالری Triumph (روسیه)، Hinterland (اتریش) و خانهی هنر Red Bull، گالری SOMArts (آمریکا) و ... به نمایش در آمدهاند.
همایون عسکری سیریزی متولد ۱۳۶۰ در کرمان و دانشآموختهی معماری از دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. آثار او شامل چیدمان، پرفورمنس و پروژههای ویدیویی؛ نگاهی دقیق و نقادانه به فضای اجتماعی و سیاسی حال ایران دارد. از پروژههای وی میتوان به تست دموکراسی (۱۳۸۴)، جنگ احتمالی (۱۳۸۵)، دوربرگردان به اوتوپیا (۱۳۸۶) و بازگشت به آینده (۱۳۸۷) اشاره کرد. او با مجلات فرهنگی – هنری متعددی در ایران به همکاری مشغول است.
مکان و تاریخ:
بنیاد پژمان: کندوان
۲۵ آبان – ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۴ – ۸ بعدازظهر
گشایش: جمعه، ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۴ – ۸ بعدازظهر
نمایشگاه در 14 تا 21 دی در هفته هنر تیر حضور خواهد داشت.
عکس: محمد رضایی