پروژهی برداشتن عکس ارسطو ساریس به کوشش همایون سی ریزی
در کتابها و اسناد مربوط به تاریخ عکاسی ایران اتفاق نظری موجود است که نخستین عکس در ایران از چهرهی محمدشاه قاجار توسط یک دیپلمات روس به نام نیکلای پاولوف و به روش داگرئوتیپ دراواسط ذیالقعده ی 1258 انداخته یا برداشته شده است.آن عکس را از معاصران کسی ندیده است اما میتوان حدس زد که تصویری از یک شاه بوده؛ احتمالا با تاجی بر سر و نشسته بر تخت. شبیه عکسهایی که بعد از آن به وفور از ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه و احمد شاه و رضا شاه و محمدرضا شاه دیده ایم. از این بابت محمدشاه هم در جرگهی شاهان عکاسی شده قرارمیگیرد اما همین که عکس او از بین میرود و باقی نمیماند گویی صدقهای برای دفع بلا از حکومت ملوکانه بوده است. عاقبت افتادن آن پادشاهان دیگر بر صفحهی عکس آن شد که تصویرشان با آن همه ابهت و جلال و جبروت به قدر جانوری کوچکتر از گربه یا در حد موش، روی کاغذی به همان اندازه در بین رعایا و جان نثاران و مخالفان دست به دست میگردید. سرنوشت غریب این شاهان پس از محمدشاه شاید بی ارتباط به جعبه ی دوربین عکاسی نباشد. ناصرالدین شاه، شاه شهید است. عکس قاتلش هم پنداری با همان دوربینی گرفته شده باشد که روزی عکسی از خود او را ثبت کرده بود. مظفرالدین شاه، شاه مشروطه است. بی یال و کوپال و حکایت چهار شاه واپسین هم که حکایتی مکرر است. بدون تاج و تخت همه در تبعید مرده اند. آخرین عکسی هم که از یک شاه در ایران گرفته شده است به 26 دی ماه 1357 بر میگردد. در پای پلکان هواپیما، وجود دوربینهای عکاسی چنان شاه فراری را معذب کرده است که بیش از آن چه به فکر آخر و عاقبت کار باشد، از گوشهی چشم حواسش به لنز دوربین و گرفتن ژست آخرین است. همین رابطهی عجیب میان عکاسی و سلطنت وسوسهام کرد بیشتر در چیستی رابطهی عکاسی و قدرت جستجو کنم. در بدو امر پیدایش واژگان و افعال آن، نقطهی عزیمت بود که البته به مقصدی هم هنوز نرسیده است. عکس و عکس انداختن و عکس برداشتن. دقیقا نمی دانم واژهی عکس را نخستین بار چه کسی برای یک کاغذ منقوش به واقعیت انتخاب کرده است اما پیشینهی کاربرد این واژه دلالت بر اطلاق آن بر تصاویری دارد که در آب و آینه و هر جسم صیقلی بازتاباننده میافتاده است. در اشعار فارسی که نظایر آن را بسیار میتوان یافت: عکس روي تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد. حافظ و یا آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مهرویان بستان خداست.
مولوي . البته بدیهی و بی نیاز از توضیح است که عکس در لغت عربی به معنای واژگونه و مقلوب کردن سخن بوده که از زبان در گذشته و به جابجا کردن اجزای یک چیز، هر کدام به جای دیگری سرایت کرده است. به هر ترتیب از شعر حافظ نه فقط عکس که فعل مترتب برآن نیز به دست آمد که افتادن است که به نظر میرسد واژهای دقیق و در خور واقعیت رخ دادن عکس باشد. همین فعلِ لازم افتادن را اگر به وجه متعدی ببریم بدل به انداختن میشود. در غزل شماره 418 حافظ میگوید: مهر تو عکسی بر ما نیفکند، آیینه رویا آه از دلت آه. این جا دیگر به وضوح می توان رابطهی افکندن ( یا همان انداختن) و عکس را مشاهده کرد. از این رو و به اعتبار میراث دیرپای شعر فارسی میتوان فهمید که ناصرالدین شاه قاجار که همهی اسباب و لوازم عکاسی، از دوربین گرفته تا امولوسیون و شیشه و نگاتیف را از فرنگستان با خود به ایران آورده بود چرا کلمهی prendre که به زبان فرنگیان همان گرفتن باشد را جا گذاشت. گویی که ذات اقدس همایونی بر زبانشان «گرفتن» نمی چرخید بماند آن که دهش و دادن و انداختن و افکندن برازندهی ایشان بود. همین شد که فرنگیان عکس را میگرفتند و سلطان قاجار می انداختند. وسواس بیشترم در یافتن این رابطه ی غریب میان عکس و سلطنت و انداختن و گرفتن در جایی به ثمر رسید. ذیل مدخل عکس در لغت نامه ی دهخدا آمده است: خیال که در چشم یا در آب و آیینه افتد از شی ء خارجی، و فرتور یعنی عکس نور و روشنائی آب و آیینه و امثال آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). فرتور و شبحی که از شاخص در آب و آیینه و جز آن پیدا و ظاهرمی شود. (از ناظم الاطباء) و سپس به رسم لغت نامهها به جای دیگری پرتاب شدم: فرتور.[فَ تَ / تُو / فَ] (اِ) عکس. (فرهنگ اسدي). و کمی نزدیک تر به : فرتو.[فَ] (اِ) عکس که پرتو نیز گویند. (آنندراج). پرتو. رجوع به پرتو شود. پس عکس همان فرتور است و فرتور از فرتو آمده است که خود همان پرتو باشد و پرتو با پرتاب از یک ریشه و معناست. نتایج خیره کنندهی این جستجو آن جا بود که دریافتم تبار واژه ی Photo به معنای عکس هم به Phos در زبان یونانی به معنای نور میرسد و امروزه در فیزیک هم به ذرات نور فوتون می گویند. لذا ذات اقدس همایونی بر بیراه نبوده که از «انداختن» عکس در مرقومات خویش و در حاشیه عکسها به کرات استفاده کردهاند نظیر:
در عکسی که ناصرالدین شاه بر صندلی نشسته است از آلبوم شماره ۲۱۵: شهر ذیالحجهالحرام سال ۱۲۸۳ اوایل توشقان ئیل خودم انداختهام. و همین طور در عکسی از ناصرالدین شاه با کلاه سیلندر و پالتو پوست خز و شلوار چهارخانه از آلبوم شماره ۲۱۵ : در طهران خودم انداختهام. یا در آلبوم شماره ۲۸۹ که عکس زنان حرمسرایش است: این اشکال را در سال ۹۴ در اوایل رمضان که روزه بودم انداخته شد. طهران. و مهم ترینشان شاید این باشد: دوربین عکس تازه در پاریس خریده بودم. برای امتحان عشر آخر رمضان المبارک ۹۵ پارس ئیل در نیاوران حالت مقابله قرآن را در چادر شیرازی کوچکه انداخته شد. از این به بعد هم در تاریخ رمضان این سنه، در همین رمضان انداخته شده است. ناصرالدین شاه دو دوره عکاسی می کرد. دوره اول از ۱۲۷۵ ق آغاز شد و پس از بیست سال در سال ۱۲۹۵ق پایان پذیرفت. او از سال ۱۳۰۲ ق دوباره به عکاسی پرداخت. اعتماد السلطنه در این باره نوشته است: شاه چند روز است عکاسی میفرمایند. عزیزخان خواجه هم شاگردش است. مدتی بود ترک کرده بودند، باز شروع فرمودهاند. گویی هفت سالی با دوربین عکاسی قهر بودند و نتیجه ی آشتی می شود این:
مدت هفت سال میشود که عکس اندازی را موقوف کرده بودیم تا این که در سنه ۳۰۲ تخاقوی ئیل عکس انداختن را در شهرستانک فی شهر ذیالعقده شروع کرده این عکس را انداختم که ان شاالله تعالی بعد از این هم بیندازیم. این عکس را در عمارت شهرستانک انداختهام.
در پرس و جوهایم از تاریخ و تبار«عکس و انداختن»، آقای مهرداد نجم آبادی حکایت غریبی را برایم بازگو کردند. از این حکایت چنین بر میآید که آشفتگی رابطهی سلطنت و شریعت برسر عکس هم، برای خودش ماجرایی است. نقل بخشی از آن گفت و گو چنین است:
« همايون جان در همان سالهاي آغاز عكاسي در ايران، در سفري كه شاه به صفحات شرق و شمال ايران داشت، در گذر از سبزوار يا نيشابور به ملاقات يكي از مجتهدين بزرگ آن زمان ، ملاهادي سبزواري به گمانم، كه مخالف عكاسي و منكر امكان وقوع چنين پديدهاي بود رفتند و رضاي عكاسباشي او را بر سر حوضي برد و تصويرخود او را در آب نشانش داد ... تا باور بياورد كه در جهان و طبيعت امكان وقوع "عكس" وجود دارد و پس خلاف شرع نيست ... عكس آن مرد را هم انداخت و ماندگارش كرد!
ما نمانيم و عكس ما ماند
گردش روزگار برعكس است !»
به درستی نمی دانم اما شاید همین تایید مرجعیت سبب شده باشد که ناصرالدین شاه که پیش از این یکی از عمارت های ارگ سلطنتی را موقوف به عکاسی کرده و نام «عکاس خانهی مبارک همایونی» برآن نهاده بود، تصمیم بگیرد که برای استفاده ی عموم مردم از عکاسی، در سال ۱۲۸۵ق اولین عکاس خانه به مدیریت عباس علی بیگ، از شاگردان آقا رضا عکاس باشی در خیابان جباخانه تاسیس شود. به این ترتیب و بنا بر امر ملوکانه، عامهی مردم نیز به عکس انداختن توانا گردیدند. مردمی که در حاشیه نویسیهای عکس های ناصرالدین شاه چنین روایت می شوند:
عمله جات در سلطنت آباد به دست مبارک عکس افتاد. ربیع الاول ۱۳۱۳
فراشان سرکاری که مجموعههای نهار مخصوص همایونی را بر سر گرفته وارد باغ سلطنت آباد میشوند. دست مبارک عکس افتاده. ۱۳۱۳
با همه ی این تفاسیر دلیل مقلوبه شدن انداختن به برداشتن در کنش عکاسی هنوز برای من نامعلوم مانده است. در همه ی حاشیه نویسی های ظل الله، واژه بی کم و کاست و بدون تغییر همان انداختن است اما به نظر میرسد که همین که دوربین عکاسی به دست خلق الله میافتد واژگونیِ واژه رخ میدهد. در نخستین کتاب یا دستورالعملی که برای آموزش عکاسی در سال 1312ق منتشرشده و یقینا به منظور راهنمایی عوامِ عکاس بوده است در فهرست کتاب که شامل سه بخش و بخش نخست آن دوازده فصل دارد چنین آمده است: عکس منفی، ماشین عکاسی، تاریک خانه، ترتیب و قواعد عکس برداشتن، دقت، پوز، ظاهر کردن عکس، نسخه های مختلف برای ظهور کلیشه و خشک کردن کلیشه، معرفی فیلمهای عکاسی، قوت دادن به کلیشه، کم کردن قوت کلیشه و معنی عکس منفی. نام کتاب صنعت عکاسی و نوشته ی دکتر گارابد پاپاریان است. در کتاب متاخر آن، مطبوع سال ۱۳۲۵ق به تالیف دکتر گارنیک خان دالکجیان به اسم کتاب علم عکاسی هم در کتاب اول ، نام فصل دوم آمده است: عکس برداشتن. مولفان هر دو کتاب از ارامنه و آشنا به زبان های اروپایی بوده اند و محتمل است که بخشهای عمدهای از محتوای کتابها ترجمه از متون غربی باشد که کنش عکاسی را در گرفتن میدانند و نه انداختن. این فقط فرضیهای است که هیچ اصراری بر اثبات آن ندارم اما از آن جا که روح زمانه ی عصر ناصری بر سیاق واژگونی سلطنت و عصیان علیه خودکامگی بوده است چه بسا عوام از هر وسیلهای برای مخالفت و برعکس روی با حکومت مطلقه بهره میجستند. شعری از فرخی یزدی به یادگار مانده که گرچه متاخر بر عهد ناصری است اما عکس به مثابه عکس فتوگرافیک و عکس به معنای جهت مقلوبه در آن مصداق این احوال است: ز عکس خون مخالف که شاه ریخت ... هنوز در آن دیار هوا ابرش است و خاك اشقر.
فرخی کشته هم که نمیشد آن قدر زنده نمیماند که در بهمن 1357 شاهد بزرگ ترین عکس یادگاری مخالفان شاه باشد. عکسی که ارسطو ساریس برداشته است اما حقیقت امر این است که خودمان بودیم که انداختیم. ساریس فقط آن را برداشته است. دوباره هم می توانید در عکاس خانه ی مبارک همایونی در ساختمان کندوان بردارید و به رسم دست نوشته های ناصرالدین شاه رویش بنویسید؛ انشاالله تعالی بعد از این هم بیندازیم.
در روزنامه دولت علیهی ایران در ۲۵ ذی الحجه سال ۱۲۸۵ ق این آگهی درج شد:
اعلانات
چون اغلب مردم زیاده از حد مایل و راغب هستند که عکس خود را بیندازند و در عکاس خانه ی مبارکهی همایونی همه کس نمی تواند برود و عکس خود را بیندازد، عکاس باشی عباس علی بیک آدم خود را که مدتها در زیر دست او بوده و تربیت شده و درعکاسی کمال مهارت را پیدا کرده بود قرار گذاشت در خیابان جباخانه مبارکه حجره ترتیب و اسباب عکاسی آماده نماید، تا هر کس را میل انداختن عکس خود باشد، در آنجا رفته عکس بیندازد وقیمت آن هم موقوف بزرگ و کوچکی عکس است
عکس بزرگ یکی چهارهزار دیناراست. عکس کوچک یکی دوهزار دینار است.
تا دوازده عدد بعد از آن هر کس زیادتر طالب باشد یکی سه هزار دینار است. زیاده بخواهد یکی سی شاهی است.
همایون عسکری سیریزی متولد ۱۳۶۰ در کرمان و دانشآموختهی معماری از دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. آثار او شامل چیدمان، پرفورمنس و پروژههای ویدیویی؛ نگاهی دقیق و نقادانه به فضای اجتماعی و سیاسی حال ایران دارد. از پروژههای وی میتوان به تست دموکراسی (۱۳۸۴)، جنگ احتمالی (۱۳۸۵)، دوربرگردان به اوتوپیا (۱۳۸۶) و بازگشت به آینده (۱۳۸۷) اشاره کرد. او با مجلات فرهنگی – هنری متعددی در ایران به همکاری مشغول است.
مکان و تاریخ:
بنیاد پژمان: کندوان
۱۲ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ۴ - ۸ بعدازظهر
گشایش: جمعه، ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۴ - ۸ بعدازظهر
عکس: مانی لطفی زاده
در کتابها و اسناد مربوط به تاریخ عکاسی ایران اتفاق نظری موجود است که نخستین عکس در ایران از چهرهی محمدشاه قاجار توسط یک دیپلمات روس به نام نیکلای پاولوف و به روش داگرئوتیپ دراواسط ذیالقعده ی 1258 انداخته یا برداشته شده است.آن عکس را از معاصران کسی ندیده است اما میتوان حدس زد که تصویری از یک شاه بوده؛ احتمالا با تاجی بر سر و نشسته بر تخت. شبیه عکسهایی که بعد از آن به وفور از ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه و احمد شاه و رضا شاه و محمدرضا شاه دیده ایم. از این بابت محمدشاه هم در جرگهی شاهان عکاسی شده قرارمیگیرد اما همین که عکس او از بین میرود و باقی نمیماند گویی صدقهای برای دفع بلا از حکومت ملوکانه بوده است. عاقبت افتادن آن پادشاهان دیگر بر صفحهی عکس آن شد که تصویرشان با آن همه ابهت و جلال و جبروت به قدر جانوری کوچکتر از گربه یا در حد موش، روی کاغذی به همان اندازه در بین رعایا و جان نثاران و مخالفان دست به دست میگردید. سرنوشت غریب این شاهان پس از محمدشاه شاید بی ارتباط به جعبه ی دوربین عکاسی نباشد. ناصرالدین شاه، شاه شهید است. عکس قاتلش هم پنداری با همان دوربینی گرفته شده باشد که روزی عکسی از خود او را ثبت کرده بود. مظفرالدین شاه، شاه مشروطه است. بی یال و کوپال و حکایت چهار شاه واپسین هم که حکایتی مکرر است. بدون تاج و تخت همه در تبعید مرده اند. آخرین عکسی هم که از یک شاه در ایران گرفته شده است به 26 دی ماه 1357 بر میگردد. در پای پلکان هواپیما، وجود دوربینهای عکاسی چنان شاه فراری را معذب کرده است که بیش از آن چه به فکر آخر و عاقبت کار باشد، از گوشهی چشم حواسش به لنز دوربین و گرفتن ژست آخرین است. همین رابطهی عجیب میان عکاسی و سلطنت وسوسهام کرد بیشتر در چیستی رابطهی عکاسی و قدرت جستجو کنم. در بدو امر پیدایش واژگان و افعال آن، نقطهی عزیمت بود که البته به مقصدی هم هنوز نرسیده است. عکس و عکس انداختن و عکس برداشتن. دقیقا نمی دانم واژهی عکس را نخستین بار چه کسی برای یک کاغذ منقوش به واقعیت انتخاب کرده است اما پیشینهی کاربرد این واژه دلالت بر اطلاق آن بر تصاویری دارد که در آب و آینه و هر جسم صیقلی بازتاباننده میافتاده است. در اشعار فارسی که نظایر آن را بسیار میتوان یافت: عکس روي تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد. حافظ و یا آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مهرویان بستان خداست.
مولوي . البته بدیهی و بی نیاز از توضیح است که عکس در لغت عربی به معنای واژگونه و مقلوب کردن سخن بوده که از زبان در گذشته و به جابجا کردن اجزای یک چیز، هر کدام به جای دیگری سرایت کرده است. به هر ترتیب از شعر حافظ نه فقط عکس که فعل مترتب برآن نیز به دست آمد که افتادن است که به نظر میرسد واژهای دقیق و در خور واقعیت رخ دادن عکس باشد. همین فعلِ لازم افتادن را اگر به وجه متعدی ببریم بدل به انداختن میشود. در غزل شماره 418 حافظ میگوید: مهر تو عکسی بر ما نیفکند، آیینه رویا آه از دلت آه. این جا دیگر به وضوح می توان رابطهی افکندن ( یا همان انداختن) و عکس را مشاهده کرد. از این رو و به اعتبار میراث دیرپای شعر فارسی میتوان فهمید که ناصرالدین شاه قاجار که همهی اسباب و لوازم عکاسی، از دوربین گرفته تا امولوسیون و شیشه و نگاتیف را از فرنگستان با خود به ایران آورده بود چرا کلمهی prendre که به زبان فرنگیان همان گرفتن باشد را جا گذاشت. گویی که ذات اقدس همایونی بر زبانشان «گرفتن» نمی چرخید بماند آن که دهش و دادن و انداختن و افکندن برازندهی ایشان بود. همین شد که فرنگیان عکس را میگرفتند و سلطان قاجار می انداختند. وسواس بیشترم در یافتن این رابطه ی غریب میان عکس و سلطنت و انداختن و گرفتن در جایی به ثمر رسید. ذیل مدخل عکس در لغت نامه ی دهخدا آمده است: خیال که در چشم یا در آب و آیینه افتد از شی ء خارجی، و فرتور یعنی عکس نور و روشنائی آب و آیینه و امثال آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). فرتور و شبحی که از شاخص در آب و آیینه و جز آن پیدا و ظاهرمی شود. (از ناظم الاطباء) و سپس به رسم لغت نامهها به جای دیگری پرتاب شدم: فرتور.[فَ تَ / تُو / فَ] (اِ) عکس. (فرهنگ اسدي). و کمی نزدیک تر به : فرتو.[فَ] (اِ) عکس که پرتو نیز گویند. (آنندراج). پرتو. رجوع به پرتو شود. پس عکس همان فرتور است و فرتور از فرتو آمده است که خود همان پرتو باشد و پرتو با پرتاب از یک ریشه و معناست. نتایج خیره کنندهی این جستجو آن جا بود که دریافتم تبار واژه ی Photo به معنای عکس هم به Phos در زبان یونانی به معنای نور میرسد و امروزه در فیزیک هم به ذرات نور فوتون می گویند. لذا ذات اقدس همایونی بر بیراه نبوده که از «انداختن» عکس در مرقومات خویش و در حاشیه عکسها به کرات استفاده کردهاند نظیر:
در عکسی که ناصرالدین شاه بر صندلی نشسته است از آلبوم شماره ۲۱۵: شهر ذیالحجهالحرام سال ۱۲۸۳ اوایل توشقان ئیل خودم انداختهام. و همین طور در عکسی از ناصرالدین شاه با کلاه سیلندر و پالتو پوست خز و شلوار چهارخانه از آلبوم شماره ۲۱۵ : در طهران خودم انداختهام. یا در آلبوم شماره ۲۸۹ که عکس زنان حرمسرایش است: این اشکال را در سال ۹۴ در اوایل رمضان که روزه بودم انداخته شد. طهران. و مهم ترینشان شاید این باشد: دوربین عکس تازه در پاریس خریده بودم. برای امتحان عشر آخر رمضان المبارک ۹۵ پارس ئیل در نیاوران حالت مقابله قرآن را در چادر شیرازی کوچکه انداخته شد. از این به بعد هم در تاریخ رمضان این سنه، در همین رمضان انداخته شده است. ناصرالدین شاه دو دوره عکاسی می کرد. دوره اول از ۱۲۷۵ ق آغاز شد و پس از بیست سال در سال ۱۲۹۵ق پایان پذیرفت. او از سال ۱۳۰۲ ق دوباره به عکاسی پرداخت. اعتماد السلطنه در این باره نوشته است: شاه چند روز است عکاسی میفرمایند. عزیزخان خواجه هم شاگردش است. مدتی بود ترک کرده بودند، باز شروع فرمودهاند. گویی هفت سالی با دوربین عکاسی قهر بودند و نتیجه ی آشتی می شود این:
مدت هفت سال میشود که عکس اندازی را موقوف کرده بودیم تا این که در سنه ۳۰۲ تخاقوی ئیل عکس انداختن را در شهرستانک فی شهر ذیالعقده شروع کرده این عکس را انداختم که ان شاالله تعالی بعد از این هم بیندازیم. این عکس را در عمارت شهرستانک انداختهام.
در پرس و جوهایم از تاریخ و تبار«عکس و انداختن»، آقای مهرداد نجم آبادی حکایت غریبی را برایم بازگو کردند. از این حکایت چنین بر میآید که آشفتگی رابطهی سلطنت و شریعت برسر عکس هم، برای خودش ماجرایی است. نقل بخشی از آن گفت و گو چنین است:
« همايون جان در همان سالهاي آغاز عكاسي در ايران، در سفري كه شاه به صفحات شرق و شمال ايران داشت، در گذر از سبزوار يا نيشابور به ملاقات يكي از مجتهدين بزرگ آن زمان ، ملاهادي سبزواري به گمانم، كه مخالف عكاسي و منكر امكان وقوع چنين پديدهاي بود رفتند و رضاي عكاسباشي او را بر سر حوضي برد و تصويرخود او را در آب نشانش داد ... تا باور بياورد كه در جهان و طبيعت امكان وقوع "عكس" وجود دارد و پس خلاف شرع نيست ... عكس آن مرد را هم انداخت و ماندگارش كرد!
ما نمانيم و عكس ما ماند
گردش روزگار برعكس است !»
به درستی نمی دانم اما شاید همین تایید مرجعیت سبب شده باشد که ناصرالدین شاه که پیش از این یکی از عمارت های ارگ سلطنتی را موقوف به عکاسی کرده و نام «عکاس خانهی مبارک همایونی» برآن نهاده بود، تصمیم بگیرد که برای استفاده ی عموم مردم از عکاسی، در سال ۱۲۸۵ق اولین عکاس خانه به مدیریت عباس علی بیگ، از شاگردان آقا رضا عکاس باشی در خیابان جباخانه تاسیس شود. به این ترتیب و بنا بر امر ملوکانه، عامهی مردم نیز به عکس انداختن توانا گردیدند. مردمی که در حاشیه نویسیهای عکس های ناصرالدین شاه چنین روایت می شوند:
عمله جات در سلطنت آباد به دست مبارک عکس افتاد. ربیع الاول ۱۳۱۳
فراشان سرکاری که مجموعههای نهار مخصوص همایونی را بر سر گرفته وارد باغ سلطنت آباد میشوند. دست مبارک عکس افتاده. ۱۳۱۳
با همه ی این تفاسیر دلیل مقلوبه شدن انداختن به برداشتن در کنش عکاسی هنوز برای من نامعلوم مانده است. در همه ی حاشیه نویسی های ظل الله، واژه بی کم و کاست و بدون تغییر همان انداختن است اما به نظر میرسد که همین که دوربین عکاسی به دست خلق الله میافتد واژگونیِ واژه رخ میدهد. در نخستین کتاب یا دستورالعملی که برای آموزش عکاسی در سال 1312ق منتشرشده و یقینا به منظور راهنمایی عوامِ عکاس بوده است در فهرست کتاب که شامل سه بخش و بخش نخست آن دوازده فصل دارد چنین آمده است: عکس منفی، ماشین عکاسی، تاریک خانه، ترتیب و قواعد عکس برداشتن، دقت، پوز، ظاهر کردن عکس، نسخه های مختلف برای ظهور کلیشه و خشک کردن کلیشه، معرفی فیلمهای عکاسی، قوت دادن به کلیشه، کم کردن قوت کلیشه و معنی عکس منفی. نام کتاب صنعت عکاسی و نوشته ی دکتر گارابد پاپاریان است. در کتاب متاخر آن، مطبوع سال ۱۳۲۵ق به تالیف دکتر گارنیک خان دالکجیان به اسم کتاب علم عکاسی هم در کتاب اول ، نام فصل دوم آمده است: عکس برداشتن. مولفان هر دو کتاب از ارامنه و آشنا به زبان های اروپایی بوده اند و محتمل است که بخشهای عمدهای از محتوای کتابها ترجمه از متون غربی باشد که کنش عکاسی را در گرفتن میدانند و نه انداختن. این فقط فرضیهای است که هیچ اصراری بر اثبات آن ندارم اما از آن جا که روح زمانه ی عصر ناصری بر سیاق واژگونی سلطنت و عصیان علیه خودکامگی بوده است چه بسا عوام از هر وسیلهای برای مخالفت و برعکس روی با حکومت مطلقه بهره میجستند. شعری از فرخی یزدی به یادگار مانده که گرچه متاخر بر عهد ناصری است اما عکس به مثابه عکس فتوگرافیک و عکس به معنای جهت مقلوبه در آن مصداق این احوال است: ز عکس خون مخالف که شاه ریخت ... هنوز در آن دیار هوا ابرش است و خاك اشقر.
فرخی کشته هم که نمیشد آن قدر زنده نمیماند که در بهمن 1357 شاهد بزرگ ترین عکس یادگاری مخالفان شاه باشد. عکسی که ارسطو ساریس برداشته است اما حقیقت امر این است که خودمان بودیم که انداختیم. ساریس فقط آن را برداشته است. دوباره هم می توانید در عکاس خانه ی مبارک همایونی در ساختمان کندوان بردارید و به رسم دست نوشته های ناصرالدین شاه رویش بنویسید؛ انشاالله تعالی بعد از این هم بیندازیم.
در روزنامه دولت علیهی ایران در ۲۵ ذی الحجه سال ۱۲۸۵ ق این آگهی درج شد:
اعلانات
چون اغلب مردم زیاده از حد مایل و راغب هستند که عکس خود را بیندازند و در عکاس خانه ی مبارکهی همایونی همه کس نمی تواند برود و عکس خود را بیندازد، عکاس باشی عباس علی بیک آدم خود را که مدتها در زیر دست او بوده و تربیت شده و درعکاسی کمال مهارت را پیدا کرده بود قرار گذاشت در خیابان جباخانه مبارکه حجره ترتیب و اسباب عکاسی آماده نماید، تا هر کس را میل انداختن عکس خود باشد، در آنجا رفته عکس بیندازد وقیمت آن هم موقوف بزرگ و کوچکی عکس است
عکس بزرگ یکی چهارهزار دیناراست. عکس کوچک یکی دوهزار دینار است.
تا دوازده عدد بعد از آن هر کس زیادتر طالب باشد یکی سه هزار دینار است. زیاده بخواهد یکی سی شاهی است.
همایون عسکری سیریزی متولد ۱۳۶۰ در کرمان و دانشآموختهی معماری از دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. آثار او شامل چیدمان، پرفورمنس و پروژههای ویدیویی؛ نگاهی دقیق و نقادانه به فضای اجتماعی و سیاسی حال ایران دارد. از پروژههای وی میتوان به تست دموکراسی (۱۳۸۴)، جنگ احتمالی (۱۳۸۵)، دوربرگردان به اوتوپیا (۱۳۸۶) و بازگشت به آینده (۱۳۸۷) اشاره کرد. او با مجلات فرهنگی – هنری متعددی در ایران به همکاری مشغول است.
مکان و تاریخ:
بنیاد پژمان: کندوان
۱۲ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ۴ - ۸ بعدازظهر
گشایش: جمعه، ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۴ - ۸ بعدازظهر
عکس: مانی لطفی زاده